بای بای با شیر مادر
به یک پلک تومی بخشم تمام روز و شبها را که تسکین میدهد چشمت غم جان سوز تب ها را دختر نازدونه من از یکم ابان 1393 دیگه بهت شیر ندادم خیلی دلم گرفت ،کلی بغض داشتم ولی خب چاره ای نبود به خاطر خودت مجبور شدم از شیر بگیرمت بیا ادامه مطلب تا از روز اول خداحافظیت از شیر برات بگم روز اول :نازنینم،صبح که از خواب بیدار شدی دیگه بهت شیر ندادم.نزدیکیهای ظهر اومدی گفتی ماما جی جی ،منم به جی جی چسب زدم و بهت نشون دادم گفتم جی جی بوف شده میخوای ،گفتی نه فقط یکم گریه کردی و گفتی جی جی بوف بوف و دیگه شیر نخوردی ...